دل من از این می سوزه که تو دنیای خدا
شریک دروغ شده قصه مهرو وفا
دل من از این می سوزه که تو دنیای فریب
همه حرفا بوی نیرنگ واسه ما
این همه فریب خوردی این همه گولش و خردی
ندونستی که می بازی ته ای جاده خاکی
این همه فریب خوردی این همه گولش و خردی
ندونستی که می بازی ته این جاده خاکی
برای آرزوهایی که مردن
آرزوهایی که سنگین تر از فریاد بودن
سکوت کرده ام من جز این چاره ندارم
اومدم پیدات نکردم می دونم دوستم نداری
برای یلحظه خوبی باز من وتنها می زاری
هم نفس دیروز من لحظه تنهایی من
برو دیگه نبینمت وقتی نگات نیست مال من
یروز تو بودی بهترین ترانه ساز خستگیم
حالا برو نبینمت ای بدترین دلبستگیم
برو برو همیشه از کنار من نبینمت
برو برو ای بی وفا قسمت تو نبود من
وقتی تو رو میبینم و میگی که من دوست دارم
دوبا ره لبخند می زنی وقتی میگی عاشقتم
گول تورو نمیخورم این و از چشمات می خونم
رنگ فریب داره چشات وقتی میگی وجود من
برو برو ای چهره غمگین و بی وجود من
برو برو همیشه از خونه پاک دل من
سعید عابدینی
گفته بودی که دوست دارم روزی که از هم جدا میشیم با خوبی و خوشی باشه یعنی از هم دلگیر نباشیم از هم نرنجیده باشیم ، حالا امروز وقت خداحافظی شده ولی فکر می کنی این طور خداحافظی با خوبی و خوشیه ؟ اگر این دلیل منطقی برای تموم کردن دوستیمون باشه پس چقدر دوستیا سست و کم ارزشه؟ شاید هم این مسئله فقط بهانه باشه، بهانه ای برای از در روندن من.
وقتی فکر می کنم می بینم که من اصلا هیچ خوبی نداشتم که تو بخاطر اون هم که شده امروز به من نگی در مورد این مسئله فکر کن چون ادامه دوستی ما فقط به این موضوع مربوط میشه پس برای خودم متاسفم که توی این مدت ندونستم که چقدر بد هستم . یادت هست که روزهای اول آشناییمون گفتم که خدا نکنه که دوستی ما یه روز بخاطر این مسئله از بین بره؟ همین طور هم شد. ما فقط یک ماه با هم دوست بودیم. فقط یک ماه. چون دو ماهی که گذشت تو خودت رو ظاهرا راضی نشون دادی. من میدونم که یکسری چیزها واقعا طبیعیه ولی فکر نمی کنم که انقدر مهم باشه که یکدفعه تمام چیزهای خوب دیگه رو پایمال کنه.
تو داری از من جدا می شی فقط بخاطر اینکه در یک زمینه شخصیت تو با من فرق می کنه.شخصیت تو می گه اگه دیدی دیگری با تو این طوری نیست پس دوست تو نیست فقط باید هر ماه یکبار بهش زنگ بزنی رفته رفته کمتر زنگ بزنی چون ناراحت میشه اگه یک دفعه خداحافظی کنی، چه فداکاری بزرگی!!! تا اینکه رابطه ها کمرنگ ترشن بعد هم اون آدم برای همیشه فراموش بشه.......................پس دروغ بود که از گل نباید بهره برداری کرد. باید بهره برداری کرد و ازش لذت برد اون وقت ارزش داره در غیر این صورت باید بیندازیش دور........
ولی من اون گلی که می گی هم نیستم من همون اسباب بازی هستم که چون ازش لذتی نبردی پس کنارم گذاشتی.
من داشتم به این مسئله هم اهمیت می دادم ومی خواستم رابطمون رو قشنگتر کنم نه بخاطر تو بخاطر هردومون، ولی تو خیلی زود خسته شدی و عجله کردی.
من که حرفی ندارم من از تو راضی بودم و دوستیمون رو ادامه می دادم دوست نداشتم دوست خوبی مثل تو رو به این زودی از دست بدم و فکر می کردم تنها زمانی تموم میشه که تو یا من بخواهیم ازدواج کنیم . تو خیلی وقته که دیگه با من دوست نیستی پس دیگه برای من فکری نمونده و تصمیم گیرنده هم تو بودی و هستی................
هنوزم باورم نمیشه قضیه همین باشه شاید دیگه از من خوشت نمی یاد. اجباری نیست ولی اگه می خوای منو به خاطراتت بسپاری پس مراسم خداحافظی برگزار کن..............